loading...

بوس ماهی

Content extracted from http://boosmahi.blog.ir/rss/?1745922343

بازدید : 12
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 16:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 13
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 16:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

چیکو طوطی ما است ! ما یعنی من و بابک ! طفلِ باباسی و ماماسی اش است !
پدربزرگ و مادربزرگ و عمو و دایی و خاله هم دارد!
چهارده ماهه است و از نژاد گرینچیک و یلو ساید !
حرف زدن یادش ندادیم چون معتقد بودیم. طبیعتش را نباید دستکاری کرد که به خواسته ما حرف بزند یا معلق بزند اما معلق می‌زند هیچ ، حرف هم می‌زند و قلمبه ترین کلمه‌‌‌ای که می‌گوید بوس صبح گاهی است !

شعار زندگی اش این است دلم بخواهد یک کاری را می‌کنم دلم نخواهد نمی‌کنم دهان سرویس‌ها !

تازه گی‌ها حمله می‌کرد. گاز می‌گرفت. خون و خون ریزی راه می‌افتاد . جنگ جانانه و تن به تن و فهمیده ام در سن بلوغ است و علت گازوییل شدنش همین هورمون‌های درب و داغان سن بلوغ اش است. هنوز برای آزمایش ژنتیک و تایین جنسیت اقدامی‌نکرده ایم اما یحتمل پسر است !
و اگر این روزها از من بپرسند از که یا چه می‌ترسی می‌گویم : چیکو !!!!

بازدید : 13
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 16:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

دیروز یک استادی بهم گفت هزینه فلان و فلان و فلان می‌شود 6500

و

من در ساعتی در شب بودم که مغزم شل و بی رمق نفس می‌کشید و غر می‌زد که شش هزار و پانصد این حرفها را ندارد که

یک ساعت بعدش و تصویر ابعاد فلان و فلان و تعمیرات یادم افتاد اما باز دو به شک این محاوره بی صفر بودم و از استاد پرسیدم شش هزار و پانصد یا شش ملیون و پانصد هزار تومان ؟
گفت شش ملیون و پانصد هزار تومان

محاوره‌های اقتصادی هم شل و بی رمق شدند، صفر‌ها بی معنی دیگه رده بالا بازی میکنیم با اعداد رده پایین !

بازدید : 14
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 18:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

.

گر بر در دیر می‌نشانی ما را

گر بر ره کعبه می‌دوانی ما را

اینها همگی لازمه هستی ماست

خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را

.

.

ابو سعید ابو الخیر

بازدید : 14
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

 

 

سیزده سالپیش در بحبوحه شروع بیماری پدر نوشتم :

 

زنده گی گاهی ترکیبی از

پــَــــــــــر

و

تـَـــبـــــــر

می‌شود !

 

 

 

 

بازدید : 21
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 19:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 20
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 19:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

اگر ساعتنوزده، شب حساب شود، امشب به خاطر گاز‌های یک طوطی پونزده سانتی به گریه افتادم، از خشم نفسم بند آمده بود و پناه بردم به آرام بخش و با صدای بغض گرفته برای کسی ویس گذاشتم و کمک خواستم و آخرهای پیام صوتی بغضم تبدیل شده بود به گریه و چیزی شبیه فریاد که می‌گفتم : من دارم سعی می‌کنم از نگاه طوطی این دنیا را ببینم اما دردم می‌آید وقتی تکه‌‌‌ای از دستم یا صورتم را می‌کند اعصابم بهم می‌ریزد .

بعدش فکر کردم دلم می‌خواهد الان با چه کسی چای بخورم یاد دشتی افتادم و باز زار زدم که مُرده .

و آخرش برای کسی نوشتم : بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم.

و باز گریه کردم .

که تلفن زنگ خورد. ساعت نه شب شده بود و باز گریه کردم که آدمها چرا حواس شان نیست نه شب برای من یعنی نصف شب ! نمی‌دانند مگر من خوابم !!!!!

این همه زار زدن و کوفتن به سر از یک گاز طوطی شروع شد !

بازدید : 19
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 19:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 625
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 422
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بوس ماهی

بیا داستان را وارانه کنیم.


دخترت با مردی فرار کرده اما برگشته خانه و تو احساس میکنی ناموست لکه دار شده و نمی‌توانی سرت را در محله و شهرت بلند کنی.
اهل گفتگو با دخترت نیستی
اهل تحمل سختی ه نیش و کنایه موقت هم محله ای‌ها و به خیالت کل مردم شهر نیستی.
مدام در ذهنت نشخوار میکنی ناموست لکه دار شده .


چرا برای حل این شرم درونی به جای کشتن دخترت فکر کشتن خودت را نکردی؟


چرا به جای رومینا خودت را نکشتی ناپدر؟

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 19
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 40
  • بازدید سال : 4989
  • بازدید کلی : 47825
  • کدهای اختصاصی