وز ایشان امید بهی داشتن
سررشته خویش گم کردن است
بجیب اندرون مار پروردن است
فردوسی
وز ایشان امید بهی داشتن
سررشته خویش گم کردن است
بجیب اندرون مار پروردن است
فردوسی
در بهار به بهار باورشان رسید و سبز سبز جاودانه شد. ibrahimgökçek بعد از شکستن اعتصاب روزه مرگ و رسیدن به اهداف اعتصاب روزه مرگ، مرگ را در آغوش کشید.
ته نوشت: بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
غمگین ام زیاد
Qurp yorum یک گروه قدیمیبیست ساله است که حدود چهار صد شکایت قانونی ازش شده و انگ کمونیستی و جدایی طلبی و همکاری با گروهکهای تروریستی به این گروه زده شده بود و چند نفر از اعضا گروه به کشور دیگر پناهنده شده و چند نفر در زندان و سه نفر برای اثبات حقانیت و آزادی باقی اعضا و اجازه کنسرت گذاشتن روزه مرگ گرفتند.
Helin bolek بعد از گذشت 288 روز از زوزه مرگ میمیرد.
Mustafa kocak بعد از گذشت297 روز از روزه مرگ میمیرد.
و من هر روز عکسهای Ibrahim gokcek را نگاه میکردم و نوازششان میکردم و دلم طاقت خبر رفتنش را نداشت.
تا امروز بعد از323 روز با پذیرفتن شروط گروه این مرد روزه مرگش را شکست و او هست و هزار هزار کلمه یا شاید سکوت دارد برای رفتن رفقایش برای ماندنش و باوری را که زندگی کرده است.
ستایشش میکنم.
ته نوشت: امیدم این است جبر حکومتی هیچ جغرافیایی مرگ را نصیب آزاد اندیشان و آزادی خواهان نکند.
بدو رسیدم خونه شروع به رگ گیریکردم، با فاصله رگ میگرفتم و اِدم میداد یا برانول کج میشد (سازندههاشون رو قربون) بالاخره از پشت دستش رگ گرفتم. هر بار تو رگ گیری شکست میخورم از دردی که نصیب بابا کردم حالم بد میشه.
توی غم شناور بودم که صدای گارمون و کسی که سلطان قلبها ست را میخواند رو شنفتم. بدو کمیپول برداشتم تا دیر نشده برسونم دست کسایی که تو این روزای قرنطینه شَنُفتنی به آدمها هدیه میدن .
پول رو که بهشون دادم و براشون آرزو شادی کردم برگشتم خونه
یکهو یه صدا بلند با گارمون پشت درمون خوند سلام بر عشق
سلامای عشق ...
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز میخواند
خدا
از دستهایش خجالت میکشید!
سابیرهاکا
ته نوشت : پدرم چند مورد را در زندگی ما ممنوع کرده بود. یکی لفظ کارگر بود میگفت به جای کلمه کارگر از کلمه همکار یا کارمند استفاده کنیم.
تعداد صفحات : 3